عید نوروز امسال قسمت شد که رفتیم مشهدالبته به خاطر کار همسرم دیر حرکت کردیم و سال تحویل توی خونه مشهد بودیم و نتونستیم بریم حرم
هوا خیلی خیلی سرد بود
و محمد حسن خیلی بی قرار بود
اما خوش گذشت
......برچسب : نویسنده : 61351351359 بازدید : 51
فکر کنم دفعه سومی باشه که شهادت امام رضا میرم مشهداولین دفعه با مامان و برادرم رفتیم و اون موقع دوتامون مجرد بودیم
یه دفعه هم با همسرم رفتیم
اما
این دفعه اولی بود که با مادر شوهر پدر شوهرم میرفتیم مسافرت
شهادت امام رضا مشهد بودیم
یه سفر شش روزه
خیلی خوب بود
با اینکه من نمیتونستم نماز بخونم
با اینکه دو روز آخر سرما خوردم
اما خیلی خوب بود
......برچسب : نویسنده : 61351351359 بازدید : 64
یادم رفت بگم که ماه خرداد شهادت امام صادق سال 1401رفتیم کربلا
این اولین سفر آقا نهدی بودچهارمیندسفر من
و اولین سفر سه نفره ما
سه روز بیشتر نبوذیم
با مامامن بابا رفتیم با هواپیما
اولین باری بود که بچم سوار هواپیما میشد و کلی ذوق داشت
حرم همه امام عا رو زیارت کردیم اما کوتاه
خیلی خوب بود و خوش گذشت امیدوارم قبول باشه
......برچسب : نویسنده : 61351351359 بازدید : 71
بعد از مدت ها امروز یهو یاد این وبم افتادم
آخه چن تا وب دیگه هم دارم که اونا خواننده زیادی دارن
یاد اینجا نبودم
امروز اومدم و دیدم یه خواننده هر چن وقت یه بار میاد اینجا رو می خونه...کلا انگیزپیدا کردم واسه نوشتن :)
نمیدونم به چه امیدی چندین بار اومده اینجا...ولی همین که یاد ما بودی بازم مچکرم...هه
انگیزه جان ممنون....
......برچسب : نویسنده : 61351351359 بازدید : 122
عید فطر ۱۴۰۰بود که به مشهد رفتیم با قطار و وقتی اومدیم یه مخمونی دادیم و عروس رو دعوت کردیم ......
برچسب : نویسنده : 61351351359 بازدید : 118
مهرماه ۱۴۰۰بود که قصد کردیم بریم شمال
از اونجایی که هوا سرد بود و بارون می اومد یه شب بابلسر ماندیم و از اونجا با اینکه دو روز بیشتر وقت نداشتیم رفتیم مشهدو سعادت بود که میلاد پیامبر مهربانی اونجا باشیم
......برچسب : نویسنده : 61351351359 بازدید : 91
برچسب : نویسنده : 61351351359 بازدید : 127
شهادت امام صادق سال 99 وقتی که توی اوج کرونا بود
مادر پدرم مشهد بودن و از ما خواستند که بریم
ما هم که تازه بچه رو ز شیر گرفته بودیم رفتیم مشهد
اما جز داداشم هیچ کس خبر نداشت
سه روز اونجا بودیم و ای دومین مشهد محمد حسن بود
خوش گذشت اما نزدیک بود لوبریم
مادر شوهرم زنگ زد و گفت که بله برون برادر شه...
چ یهویی...شوکه شدیم
اما نگفتیم کجاییم ا
......برچسب : نویسنده : 61351351359 بازدید : 131
روزای اول خب سخت بود اما کم کم عادت کردم.ظهر ها ناهار میپختم برا خودم و میرفتم مسجد
و شب ها هم شامی درست میکردم
و گاهی مهدی با بابا میرفت بیرون و گاهی هم نه
تو خونه بودیم و فیلم می دیدیم
بلاخره میگذشت
......برچسب : نویسنده : 61351351359 بازدید : 328
6بعد از ظهر همان روز گل پسرم به دنیا اومد
چ روز و چ شبی بود...
پررررررر از خاطره. .
خالم و مادر شوهرم اومده بودند....
پسرم اون شب تا صبح گریه میکرد و نگذاشت هیشکی بخوابه...هه
......برچسب : نویسنده : 61351351359 بازدید : 381